سرگرمی و تست هوش

دنیای سرگرمی ها،علوم وعجایب شگفت انگیز

سرگرمی و تست هوش

دنیای سرگرمی ها،علوم وعجایب شگفت انگیز

تغییرجنسیت اولین مردباردااااار!!!


توماس بیتی مردی است که در سال 2008 به خاطر حاملگی اش اولین مرد باردار دنیا لقب گرفت و تیتر اول رسانه های دنیا را به خود اختصاص داده بود. او بعد از آن دو فرزند دیگر نیز به دنیا آورد. به گزارش پارس ناز توماس مردی است که ذاتآ دختر متولد شده اما در سن 20 سالگی با تغییر جنسیت به یک مرد تبدیل شده است.
توماس بیتی قبل از تغییر جنسیت و مرد شدن
وی در این عمل تغییر جنسیت رحمش را خارج نکرد که این امر باعث شد وی بتواند باردار شود. او امسال بعد از 10 سال زندگی مشترک از همسرش جدا شد و چون همسر او یک دائم الخمر بود دادگاه حضانت سه فرزند آنها را به پدرشان توماس داده است.
ین روزها توماس خبر از عشق جدیدی میدهد که بار دیگر او را رسانه ای کرده است. او عاشق پرستار بچه هایش شده و قصد دارد با او ازدواج کند. امبر نیکلاس که در حال حاضر به عنوان پرستار این خانواده پرحاشیه است قرار است همسر جدید این مرد باشد.
توماس اولین عمل جراحی تغییر جنسیتش را 15 سال پیش انجام داده است و میگوید اگرچه بارداری هیجان انگیز ترین تجربه زندگی او محسوب میشود اما این بار قصد دارد این وظیفه را به همسرش واگذار کند. پزشکان توصیه کرده اند اگرچه او به خاطر وجود رحم در بدنش قادر به بارداری است اما چون عملا یک مرد است این کار را نکند. او 5 سال پیش با انجام یک عمل جراحی تکمیلی موفق به تغییر جنسیت کامل شد. او گفته است قصد دارد همزمان با همسرش باردار شود و یک تولد عجیب را در خانواده اش رقم بزند.
 
وی در مصاحبه اش در مورد ازدواج اولش میگوید: طلاق برای من تلخ ترین و آزار دهنده ترین تجربه زندگیم بود و امیدوار بودم بتوانم تا لحظه مرگ کنار نانسی بمانم اگرچه او این مسئله را غیر ممکن کرد اما همچنان یکی از دوستان من به حساب می آید و در زندگی من سهمی دارد. این مرد در زمان نوجوانی و زمانیکه یک دختر بود در هاوایی محل زادگاهش به حرفه مدلینگ مشغول بوده است.!!!

ازدواج های عجیب!!!!رابطه ازدواج ودستشویی نرفتن ؟؟باتصویر

مراسم ازدواج در همه دنیا یکی از مهمترین اتفاقات زندگی محسوب می شود و در این بین آداب و رسوم مختلفی برای آن دیده می شود ولی برخی از این رسومات از دید عده زیادی، بسیار عجیب در نظر گرفته می شود. گلچینی از این رسومات را در مطلب پیش رو ملاحظه می کنید:

کنگو
در کنگو، اگر کسی بخواهد عروسی کسی را خراب کند فقط باید یک کمدین استخدام کند. برای آنکه مراسم جدی گرفته شود عروس و داماد در سراسر مراسم اجازه لبخند زدن ندارند.


نیجریه

 

در نیجریه داماد حق دارد عروس تا قبل از مراسم و حتی ساعاتی بعد از آن به خانه والدینش پس بفرستد.

 


فرانسه
در فرانسه دوستان و خانواده عروس و داماد در اولین شب ازدواجشان در بیرون خانه تا جایی که بتوانند با ماهی تابه و قابلمه سرو صدا ایجاد می کنند و باید زوج تازه ازدواج کرده بیرون بیایند و با خوردنی و نوشیدنی های مختلف آنها را ساکت کنند.

کره
پس از اتمام مراسم ازدواج دوستان داماد جوراب ها را از پایش درمی‌آورند، یک طناب به دور قوزک‌های وی می‌اندازند و با نوعی ماهی به نام “کوروینای” زرد رنگ شروع به تازیانه زدن بر کف پایش می‌کنند؛ این کار به منظور مقاوم کردن داماد برای آغاز زندگی مشترک صورت می‌گیرد.
مردمان کره بر این باورند، چنانچه داماد روز عروسی‌اش زیاد لبخند بزند، فرزند نخست دختر خواهد بود. پس از اتمام مراسم، والدین داماد آجیل و آلوی فراوان به سوی عروس پرتاب می‌کنند و چنانچه وی بتواند تعدادی از آجیل‌ها را بگیرد، صاحب پسران زیادی خواهد شد.
رسم دیگری در مراسم ازدواج کره‌ای‌ها وجود دارد که مطابق آن میهمانان به سوی زوج جوان خرمای قرمز رنگ و بلوط پرتاب می‌کنند.
شایان ذکر است؛ سنن عجیب و غریب کره بسیاری از جهان‌گردان را به نظاره این مراسم‌ها واداشته است.

 


آلمان
در برخی از کشورها مهمانان برای عروس و داماد ظروف نو به عنوان هدیه می آورند. در آلمان مهمان ها همین کار را می کنند... و سپس آنها را می شکنند. فرض براین است که این سرو صدا ارواج خبیثه را دور می کند.

هند
در برخی بخش های هند داماد باید کفش هایش را قبل از نزدیک شدن به سمت محراب عقد از پا درآورد. به محض اینکه او این کار را کرد جنگ و جدال شروع می شود. هر کسی از فامیل عروس سعی می کند کفش را بدزد و در عین حال فامیل داماد باید سعی کند که از آن محافظت کند. اگر فامیل عروس در این تلاش موفق شوند اجازه دارند تا کفش را گروگان نگاه دارند تا آنکه به آنها مبلغی به عنوان فدیه بدهند.

 اتیوپی

 

در قبیله سوماترا اتیوپی رسمی وجود دارد که در آن دختر قبل از ازدواج یک دندان خود را می کشد و حلقه ای به لبهای خود آویزان می کند.

 

اسکیموها

 

اسکیموها در مراسم ازدواج گوشت شکار را نمی پزند و آن را خام می خورند.


چین
در فرهنگ یوگور (قوم اقلیتی در چین)، داماد قبل از عروسی با تیرو کمان سه بار به عروس شلیک می کند. اگرچه تیرها تیز نیستند ولی باز هم شبیه گلوله های پلاستیکی می مانند. به محض این کار، داماد تیرها را جمع کرده و آنها را می شکند، به این طریق برای آنها این اطمینان می شود که آنها برای همیشه عاشق هم خواهند ماند.

 



بورنئو
در قبایل تیدونگ در شمال بورنئو عروس و داماد باید در خانه شان حبس شوند و اجازه استفاده از دستشویی به مدت سه روز و سه شب را ندارند.مطمئناً این رسم در نظر همگان به نوعی شکنجه محسوب می‌شود ولی به نظر می‌رسد برای مردم تیدونگ که اکنون در شهر سانداکان در مالزی ساکن هستند عادی است. آن‌ها معتقدند عدم رعایت این رسم بدشانسی زیادی را وارد زندگی آن‌ها می‌کند. به همین دلیل چندین نفر مراقب آن‌ها خواهند بود و تنها اجازه دارند مقدار بسیار کمی نوشیدنی و غذا بخورند. بعد از اتمام روز سوم آن‌ها می‌توانند به زندگی عادی خود برگردند. یکی دیگر از رسوم عجیب آنها این است که داماد اجازه ندارد صورت عروس را ببیند تا زمانی که چندین آواز عاشقانه برای او بخواند. پرده‌ای که دو زوج را از هم جدا می‌کند وقتی بالا می‌رود که او آهنگ را نواخته باشد.

اسکاتلند
در برخی بخش های اسکاتلند دوستان عروس به سمت او چیزهای کثیف پرت می کنند تا او کثیف شود و سپس او به درخت می بندند. فرض براین است که اگر می تواند از عهده این مشکل برآید ، پس می تواند از عهده هر چیز دیگر از جمله ازدواج برآید.

هند
در هند زنانی که به عنوان مانگلیکس (یک اتفاق نجومی، وقتی مریخ و زحل هر دو زیر خانه هفتم طالع بینی هندو) به دنیا آمده باشند، تصور می شود که نحس است و ممکن است باعث مرگ زودرس شوهرشان شود. برای از بین بردن این نحسی آنها باید اول با درخت ازدواج کنند. سپس درخت را نابود می کنند تا این نحسی از بین برود.

منبع:وبلاگ سرگرمی تست هوش

5ماجرای باورنکردنی درغسالخانه!!!!!تصویر



دهان پر از "کرم" پیرزن

بنا به گزلرش خبرنگار مهریکی از غسال ها به نام موسوی می گوید: مدت های زیادی در بخش غسالخانه مسئول تحویل جنازه بودم. اینجا بعضی ها مسئول کشیک شب هستند تا جنازه هایی را که شب توی منزل فوت می کنند و جوازشون توسط دکتر صادر شده و شبانه به بهشت زهرا (س) حمل میشود را تحویل بگیرند.

یک شب یک خانم سالمندی را آوردند که تحویل گرفتیم، فردا صبح که می خواستیم برای شستشو بفرستیم خانم های غسال گفتند که از گوشه دهان این بنده خدا کرم های ریز زنده در حرکت بود، خیلی چندش‌آور بود، از روی کنجکاوی ماجرا را برای یکی از بستگانش که کمی آرام تر بود و آدم با تجربه و دنیا دیده ای به نظر می رسید، تعریف کردم و اون بنده خدا بعد از چند بار استغفار گفت: این خانم مرحومه از بستگان ماست و یک ایراد بزرگ داشت که آدم بسیار بد دهنی بود و دائم به این و آن حرف رکیک و ناسزا می گفت و هیچ کس از زخم زبان اون در امان نبود و حتما دلیلش همین می تواند باشد. از تعجب هاج و واج مانده بودم. آرام از پیرمرد عذرخواهی کردم و به داخل برگشتم.

مرده ای که بوی گلاب می داد

یک بار پیرمردی را آوردند که اصلا به مرده شبیه نبود، چهره روشن و بسیار تمیز و معطری داشت. وقتی پتو را کنار زدم بوی گلاب می داد.

آنقدر تمیز و معطر بود که من از مسئول غسالخانه تقاضا کردم خودم شخصا این پیرمرد را بشورم و غسل بدهم، همه بوی گلاب را موقع شستشو و وقتی که آب روی تن این پیرمرد می ریختم حس می کردند. وقتی که کار غسل و کفن تمام شد بی اختیار در نماز و تشییع این پیرمرد شرکت کردم، بیرون برای تشییع و خاکسپاری اش صحرای محشری به پا بود. از بین ناله های فرزندانش شنیدم که گویا این پیرمرد هر روزش را با قرائت زیارت عاشورا شروع می کرد. از بستگانش دقیق‌تر پرسیدم، گویی این پیرمرد به این موضوع شهره بود، آدمی که هر روزش با زیارت عاشورا شروع می شد...

جنازه‌ای که سر و صدا می کرد

عبدالحسین رضایی یکی از نیروهای بهشت زهرا می گوید: سال ها راننده آمبولانس بودم. یک روز رفته بودم سطح شهر که جنازه ای را به بهشت زهرا(س) منتقل کنم. خیلی برای تشییع معطلم کردند و ما را این طرف و آن طرف بردند. چندین بار جنازه را از توی ماشین درآوردند و تشییع کردند و دوباره گذاشتن توی ماشین. نزدیک ظهر بود که رضایت دادند جنازه را به بهشت زهرا(س) منتقل کنیم.

در مسیر اتوبان صالح آباد داشتم رانندگی می کردم. حواسم به جلو بود که یکباره شنیدم از کابین عقب با مشت محکم می کوبند به شیشه پشت سرم. خودم نفهمیدم چطور و با ترس و عدم تعادل توقف کردم. وقتی ماشین ایستاد شنیدم یکی فریاد می زنه باز کن! باز کن! اول تصمیم گرفتم فرار کنم ولی بعد از چند ثانیه خودم را جمع و جور کردم و دستگیره را برداشتم و با وحشت آرام آرام رفتم به سمت کابین عقب و با فاصله و ترس زیاد درب عقب ماشین را باز کردم.

دیدم جنازه سر جای خودش آرام و راحت خوابیده. یکباره جوانی لاغر اندام که از ترس رنگش پریده بود چالاک پرید پائین! پابه فرار گذاشت. به سمت بیابان فقط می دوید، انگار در مسابقه دو سرعت شرکت کرده بود. کمی که رفت ایستاد! برگشت به پشت سرش نگاه کرد. با اینکه خیلی دور شده بود، آهسته و با شرمندگی برگشت. در حالی که به شدت عصبانی بودم ولی خنده ام هم گرفته بود. گفتم: آخه تو این عقب چیکار می کردی؟ نگفتی من سکته می کنم؟ مگه نمی دونی سوار شدن عقب ماشین حمل جنازه ممنوعه؟ می خوای منو از نون خوردن بندازی؟ خلاصه اینکه گویا این جوان توی یکی از آن دفعه ها که جنازه را برای تشییع پیاده کرده بودن یواشکی پریده بود بالا و من متوجه نشده بودم. برای اینکه تنبیه بشه گفت: حالا تا بهشت زهرا(س) پیاده بیا تا حالت جا بیاد...!

مرده توی خواب روی سنگ غسالخانه

مریم آثاری نسب در بیان خاطراتش می گوید: ساعت کاری تموم شد، مثل همیشه آماده رفتن به منزل شدیم و باز مثل روزهای دیگر توی راه بازگشت به جسدهایی که در آن روز دیده بودم فکر می کردم. اون شب چون خیلی خسته بودم زود به خواب رفتم و خواب عجیبی دیدم. خانمی را که برای شستشو به غسالخانه آورده بودند، زنده بود و دست و پایش را با زنجیر بسته بودند و روی سنگ گذاشتنش و شروع به شستن کردند، فقط انگار جای سیلی و ضربه روی صورتش بود، در خواب خیلی منقلب شدم.

گریه کردم و برایم خیلی عجیب بود. صبح در حالی که درگیر تعبیر این خواب در ذهنم بودم به بهشت زهرا(س) آمدم و برای کار روزانه آماده شدم. در ابتدا قبل از شروع کار برای همکارانم ماجرای خوابم را تعریف کردم. حتی اینکه آن خانم چه لباسی پوشیده بود و یا روی کدام سنگ او را می شستند.

آن روز تا غروب جنازه ها را شستیم و همه چیز عادی بود. زمان استراحت شد و رفتیم برای آماده شدن و رفتن. در حال پوشیدن لباسهامون بودیم که عده ای از همکارانم رو صدا زدن که جنازه ای برای شستن آورده اند. چند لحظه ای از رفتن آنها نگذاشته بود که دیدم با تعجب و سراسیمه آمدند که آثاری، آثاری بیا همون رو که می گفتی آوردند! خشکم زد. با صدای لرزان گفتم: چه می گویید؟ چی شده؟ من، من گفتم؟ آهسته آهسته با ترس عجیب رفتم داخل غسالخانه! باور کردنی نبود، نه تنها من بلکه آن روز 14 یا 15 نفر بودیم. همه این صحنه را دیدند. روی پاهام نمی توانستم بایستم. خانمی سیلی خورده! چه می بینم! چند لحظه بعد به خودم آمدم. رفتم از اقوامش ماجرا رو بپرسم، یکی از بستگانش گفت: چند سال پیش بر اثر فشارهای روحی زیاد این بنده خدا مجنون میشه و در حالت شدید روحی قرار می گیرد.. آن را با زنجیر به تخت تیمارستان می بستند. این اواخر هم حال بدی داشت، تا اینکه خودش رو از پشت بام تیمارستان به پایین می اندازد و فوت می کند...

ماجرای خیلی عجیب بود. ارتباط این بنده خدا با خواب من! گیج بودم. خودم آن را شستم و بدنش رو با برگهای قرآن پوشاندم و به نوعی تطهیرش کردم و خدا رو قسم دادم به قرآنش، که ببخشدش و بیامرزدش.

وقتی که شهدا دخترم را شفا دادند

یادآوری این موضوع هم من را آزار میدهد. سال 87 بود. 18 سال داشت و با سرطان دست و پنجه نرم می‌کرد. دخترم رو میگویم. خدای من! چه لحظات سنگینی بود. نمی توانستم این غصه بزرگ رو تحمل کنم. عزیزترین هدیه خداوند به من و همسرم‌، جلوی دیدگانمان داشت آب می‌شد. حتی تصورش غمگین کننده است. تمام راه‌ها را رفته بودیم. در نهایت نظر پزشک‌ها این بود که برای مداوا باید به خارج از کشور اعزام بشود. کشور آلمان رو باز به توصیه پزشک انتخاب کردیم و رایزنی‌های اولیه هم انجام شد.

 این روزها تقریباً همه همکارانم در سازمان بهشت زهرا(س) به خصوص آنهایی که با من تو یک اتاق و یک ساختمان کار می‌کردند مشکل من و خانوادم رو می‌دانستند، هرکسی به هر نحوی که می‌شد همدردی و همراهی می کرد و سعی داشت به من روحیه بدهد. یک روز خیلی اتفاقی آقای صادقی‌فر مسئول بخش اجرایی سازمان را دیدم. آن روز اتفاقاً از روزهای قبل خیلی حالم بدتر بود. صادقی فر حالت اضطراب و نگرانی رو در من دید کمی من را آرام کرد و روحیه داد. با آقای صادقی فر خداحافظی کردم و گفتم: من را دعا کنید. رفتم به اتاق کارم و روی صندلی پشت میزم نشستم. ساعت انگار گذر زمان رو فقط به من نشان می داد! تلفن زنگ زد، دو ساعتی از آمدنم به اتاق می‌گذشت و من متوجه نبودم بی اختیار گوشی رو بر داشتم. آقای صادقی فر بود. گفت: بعد از اینکه شما رو آشفته حال دیدم خیلی فکر کردم. یک پیشنهاد دارم. بیا همین الان بر و قطعه 24 سر مزا ر شهید "جهان آرا" و از خداوند به واسطه ایشان حاجتت رو بخواه، تقاضا کن که واسطه بشود و شفای دخترت رو از خداوند بگیرد. من فقط گوش می‌کردم باورش سخته ولی گوشی رو گذاشتم و بلند شدم. این بار انگار می‌دانستم چه می‌کنم و چه می‌خواهم. خانم سیادتی یکی از همکارام رو همراه کردم  و رفتیم قطعه 24 گلزار مقدس شهدا و قبر شهید محمد جهان آ را.
وای که بر من چه گذشت، آن‌لحظات و دقیقه‌ها. آنچه در دل داشتم خالی کردم و گفتم و گفتم! بی حال و بی اختیار برخاستیم و برگشتیم‌! نمی‌دانم چند ساعت با جهان آرا صحبت کردم و چه می‌خواستم فقط یادم هست که دیگر نمی‌توانستم با کسی صحبت کنم و چیزی بگویم. غروب شد و من به خانه رفتم. فقط چند روز گذشته بود که خدا دخترم رو شفا داد. خدایا شکرت، نمی‌خواهم در پایان چیزی بگویم،  کسی که این خاطره رو می‌خواند خودش قضاوت می‌کند. خدایا شکرت!

رابطه جنسی این خانم بادلفین...(تصویر)

زنی که برای اولین بار با دولفین ارتباط جنسی برقرار نموده بود مقابل دوربین تلویزیونی ظاهر می گردد و در خصوص رابطه خود سخن خواهد گفت.ارتباط خانم با دولفین جزئی از پروژه تحقیقاتی ناسا بود تا به حیوان دریایی چگونگی صحبت کردن انگلیسی را بیاموزند.

خانم مارگارت هوی لوات در سال 1963 منزل خود را به اکواریومی تبدیل نمود تا بتواند با حیوان ارتباط برقرا نماید.ارتباط خانم کم کم نزدیک و نزدیک تر شد و از ارتباطات زبانی به فیزیکی تبدیل شد.خانم می گوید پیتر از اینکه با من است خیلی خوشحال است.

او خودش را به زانوها و بدن من می مالد.من از این بابت احساس نارضایتی ندارم.وی می افزاید این ارتباط جزئی از اموزش زبان انگلیسی با حیوان است.مارگارت می گوید انبوهی از نامه های مردم به من رسیده بود که از من خواسته بودند مصاحبه ای داشته باشم اما تا کنون به خواسته انها پاسخ نداده بودم.

قرار است این مستند تحت عنوان “دختری که با دلفین حرف می زند”از در جشنواره روز چهارشنبه 11 ژوئن در شهر شفیلد نشان داده شود.و در روز سه شنبه 17 ژوئن از شبکه بی بی سی 4 نشان داده شود.

عجیب ترین حمام زنانه!!با تصویر!!!!

زنان ژاپنی برای جلوگیری از پیر شدن پوست شان و حفظ جوانی حمام ویژه ای را تجربه می کنند.

جلوگیری از پیر شدن و جوانی در میان زنان ژاپنی شیوه‌ای عجیب دارد که معروف به حمام زیبایی است. در این روش زنان ژاپنی در دو مرحله در حمام‌هایی پر از خاک اره قرار می‌گیرند.

به گفته زنان ژاپنی این روش علاوه بر زیبایی و جوانی پوست اندام‌های داخلی را نیز تقویت و جوان می‌سازد.

 


زنان ژاپنی در این حمام‌ها به مدت ۱۵ الی ۲۰ دقیقه خود را در خاک اره دفن می‌کنند. این کار آنها سبب داشتن پوستی صاف، گردش خونی متعادل، تسکین درد عضلات وآرامش اعصاب و روان می‌شود.

پس از این ۲۰ دقیقه آنزیم‌های مخصوص میوه به خاک اره‌ها اضافه شده و زنان باید درجه حرارات حدود ۸۰ درجه سانتی‌گراد را تا دقایقی تحمل کنند . مرحله دوم برای فعال شدن اندام‌های داخلی کم کار ، افزایش و بهبود متابولیسم بدن  و تقویت سیستم ایمنی انجام می‌شود.

این روش از حدود ۷۰ سال پیش از هوکایدوی ژاپن  آغاز شده است و هم اکنون به طور گسترده در کشورهای دیگر هم مورد استفاده قرار می‌گیرد.

عجیب ترین ومسخره ترین مرگ ها!!!!

بیماری، جنگ، حادثه. همه این موارد تا به حال جان بسیاری از مردم دنیا را گرفته است. اما گاهی، اتفاقات بسیار کوچک و ساده می‌توانند باعث شوند یک نفر به عجیب‌ترین شکل ممکن جان خود را از دست بدهد. این افراد از آن دسته کسانی هستند که شاید در زمان زندگی انسان‌های مشهوری نبودند اما به‌خاطر نحوه مرگشان در دنیا به شهرت رسیده‌اند.

زبان مرگ‌آفرین
«آلن پینکرتون» یک کارآگاه و جاسوس آمریکایی اسکاتلندی بود که یکی از بزرگ‌ترین و مشهورترین آژانس‌های کارآگاهی دنیا را راه‌اندازی کرد. آژانس او اولین آژانس کارآگاهی در آمریکا بود. 

در اواخر ژوئن ۱۸۸۴ اتفاق عجیبی برای آلن پیش آمد. زمانی که او در حال راه رفتن در یکی از پیاده‌روهای شیکاگو بود ناگهان به داخل یک گودال نه چندان عمیق افتاد. بر اثر این اتفاق او زبان خود را به شدت گاز گرفت. زخم ایجاد شده روی زبان آلن بسیار عمیق بود اما او هرگز برای درمان آن اقدام نکرد. تا اینکه این زخم عفونی شده و مدت کوتاهی پس از آن، عفونت وارد خونش شد؛ بر اثر همین عفونت، آلن در اول جولای ۱۸۸۴ جان خود را از دست داد.



مرگ به خاطر نینتندو
«جنیفر استرنج» زن ۲۸ ساله‌ای اهل ساکرامنتوی کالیفرنیا بود. در سال ۲۰۰۷ جنیفر برای برنده شدن در مسابقه‌ای که جایزه آن یک بازی نینتندو بود باید مقدار زیادی آب را بدون وقفه می‌نوشید. با نوشیدن بیش از اندازه آب، بدن دچار مسمومیت می‌شود چرا که در این مواقع، تعادل طبیعی الکترولیت‌ها در بدن به هم خورده و این مسئله باعث اختلال در عملکرد مغز و در نهایت مرگ می‌شود. جنیفر نیز بر اثر مسمومیت با آب در همان لحظه جان خود را از دست داد.



مرگ احمقانه
«گری هوی» یکی از مشهورتین حقوقدانان و وکلای تورنتو به حساب می‌آمد اما موضوعی که باعث شد تا در سراسر دنیا به شهرت برسد، چگونگی مرگش بود. 

یک روز گری به همراه همکارانش در مرکز قضایی تورنتو جمع شده بودند که صحبت از ایمنی پنجره‌های ساختمان پیش آمد، در این زمان گری برای اینکه ثابت کند شیشه‌های به کار رفته نشکن هستند خود را به شدت به شیشه کوبید. در این زمان شیشه شکسته و او از طبقه بیست‌وچهارم به پایین سقوط کرد. البته او قبلاً هم چندین بار این کار را انجام داده بود اما هرگز دچار آسیب‌دیدگی نشده بود. 

برای این مرگ غیرعادی و عجیب در سال ۱۹۹۶ به هوی، جایزه «داروین» داده شد. این جایزه به کسانی داده می‌شود که بر اثر یک اشتباه احمقانه جان خودشان را از دست می‌دهند.



مرگ برای اثبات ادعا
«کلمنت والاندیگهام» سیاستمدار و حقوقدانی اهل اوهایو بود. در سال ۱۸۷۱ و زمانی که کلمنت ۵۰ سال داشت، برای دفاع از مردی به نام «توماس مک‌گیهان» راهی دادگاه شد. توماس ادعا می‌کرد که مقتول در درگیری خودش به پایش شلیک کرده و مرده است. به همین خاطر کلمنت تصمیم گرفت تا همین نمایش را در دادگاه اجرا کند و صحنه‌ای را که موکلش تعریف کرده بود، بازسازی کند. 

کلمنت گمان می‌کرد اسلحه‌ای که در اختیار او قرار داده شده، خالی است اما اسلحه گلوله داشت و در زمان اجرای بازسازی صحنه، کلمنت واقعاً به پای خودش شلیک کرد، خونریزی پای کلمنت آنقدر شدید بود که چند لحظه پس از این اتفاق و قبل از رسیدن به بیمارستان، جان خود را از دست داد. در دادگاه بعد توماس نیز از اتهام قتل تبرئه شده و آزاد شد.



مرگ به خاطر گرسنگی
«کورت گودل» یک ریاضیدان و فیلسوف اتریشی بود. او در ۳۳ سالگی برای گریز از جنگ جهانی دوم به آمریکا مهاجرت کرده و در همان‌جا ازدواج کرد.

در سال ۱۹۷۸ و زمانی که ۷۲ داشت، همسرش به شدت بیمار شده و راهی بیمارستان شد. مدت زمان بستری شدن همسر کورت کمی طولانی شد. کورت هم در آن زمان از بیماری پارانویای شدید رنج برده و به غیر از غذایی که همسرش پخته باشد، غذای دیگری نمی‌خورد.

در مدت زمانی که همسر آقای ریاضیدان در بیمارستان به سر می‌برد او آنقدر از خوردن و آشامیدن امتناع کرد که بالاخره بر اثر گرسنگی در خانه‌اش از دنیا رفت.



مرگ با پوست پرتقال
در سال ۱۹۱۱ «بابی لیچ» موفق شد قایقی شبیه به بشکه بسازد و به وسیله آن به سلامت از آبشار نیاگارا عبور کند. او دومین نفر در دنیا بود که توانست به سلامت از نیاگارا بگذرد و به همین خاطر بود که در دنیا به شهرت رسید.

این کار بابی درست در زمانی بود که بسیاری از کسانی که برای عبور از نیاگارا تلاش کرده بودند هرگز بازنگشته بودند و به همین خاطر لقب «بابی جسور» به او داده شد اما همین بابی جسور که کاری غیرممکن انجام داده و از خطرناک‌ترین آبشار دنیا به سلامت گذشته بود، بر اثر اتفاقی بسیار کوچک و پیش‌پا افتاده جان خود را از دست داد. 

یک روز که او در حال عبور از یک خیابان در نیوزلند بود. پایش را روی یک پوست پرتقال گذاشته و لیز خورد. بابی آنقدر به شدت زمین خورد که استخوان‌های پایش از چند ناحیه مختلف شکست. شکستگی پایش آنقدر بد بود که پزشکان مجبور به قطع کردن پای او شدند. همین قطع کردن پا باعث شد تا زخم پای بابی عفونی شده و بالاخره چند روز بعد در اثر قانقاریا درگذشت.

 

فهرست مرگ‌های غیرعادی

این فهرست، شامل موارد مرگ عجیب و بی‌نظیر و یا بسیار نادری که در طول تاریخ ثبت شده‌اند می‌شود. به هرکدام از این موارد در چندین منبع به عنوان مرگ غیرعادی اشاره شده است. برخی از این مرگ‌ها که به دوران باستان مربوط هستند ممکن است افسانه‌ای باشند و توسط برخی محققان معاصر بی‌اساس خوانده شده باشند.
 


دوران باستان

۶۲۰ پیش از میلاد: دراکو، قانون‌گذار آتنی، در یک تئاتر توسط باران رداهایی که توسط تماشاگران به قصد قدردانی از او به سویش سرازیر شدند خفه شد.
چین شی هوان، اولین امپراتور چین، پس از خوردن مقداری جیوه به قصد کسب زندگانی ابدی درگذشت.
۲۰۷ پیش از میلاد: کرایسیپوس، فیلسوف یونانی مکتب رواقی‌گری، پس از دادن شراب به میمونش و دیدن تلاش میمون برای خوردن انجیر از خنده درگذشت.
۲۱۲ پس از میلاد: لوسیوس فابیوس سیلو، سناتور رومی در قرن دوم، به وسیلهٔ یک تار مو هنگام خوردن شیر خفه شد.


قرون میانه

۷۶۲:لی‌پو، شاعر و درباری چینی هنگامی که ظاهراً سعی داشت تصویر ماه را روی آب در کنار قایقش ببوسد، از قایق پایین افتاد و غرق شد.
۱۰۶۳:بلای یکم، پادشاه مجارستان، بر اثر افتادن تخت پادشاهی‌اش بر روی وی درگذشت.
۱۲۱۹:اینالچق حاکم مسلمان شهر اترار در آسیای مرکزی، به فرمان چنگیز خان با ریختن نقره مذاب در گوش و چشمش به تلافی کشتن بازرگانان مغول کشته شد.
۱۲۵۸ مستعصم، آخرین خلیفه عباسی، بعد از به اسارت درآمدن توسط مغول‌ها، در حالی که در یک قالیچه پیچانده‌شده بود زیر سم اسبان لگدمال شد.
۱۳۸۷ چارلز دوم، پادشاه ناوار بعد از اینکه که برای درمان یک بیماری در باندی آغشته به براندی پیچیده شده بود، یکی از خدمت‌کاران اشتباهاً بانداژ را روی آتش قرار داد و وی زنده زنده در آنش سوزانده شد.
۱۴۱۰ مارتین٬پادشاه آراگون به خاطر سوء هاضمه و ترکیب آن با خندهٔ غیرقابل کنترل درگذشت.
جورج پلانتاجینت ٬دوک کلارنس، هنگام اعدام، به درخواست خودش، در یک بشکه شراب مالوازیایی غرق و خفه شد.


رنسانس

۱۵۱۴: جورج دوزا، رهبر شورشیان مجارستان، توسط نجیب‌زادگان مجارستان مجبور به نشستن روی یک تخت پاشاهی آهنین و بر سرگذاردن تاج و در دست گرفتن عصای پادشاهی که همگی از شدت حرارت سرخ‌شده بودند گردید (جهت تمسخر تلاش وی برای پادشاهی). در حالی که هنوز زنده بود، جسم تقریباً کباب‌شدهٔ او به اجبار به شش نفر از یاران شورشی او که برای مدت یک هفته گرسنه نگاه‌داشته شده بودند خورانده شد.
۱۵۱۸: در همه‌گیری رقص ۱۵۱۸ یک زن (و در نهایت جمعی ۴۰۰ نفره) برای مدت یک ماه به طور مداوم رقصیدند و بسیاری از آنان بر اثر خستگی مفرط و حمله قلبی مردند. دلیل این کار هنوز روشن نیست.
۱۶۶۰:توماس ارکارد ٬دانشمند و نجیب‌زادهٔ اسکاتلندی، که اولین بار آثار فرانسوا رابله را به انگلیسی ترجمه کرد، وقتی خبر پادشاهی چارلز دوم را شنید از شدت خنده جان باخت.
۱۶۶۷: جیمز بتس بعد از اینکه توسط الیزابت اسپنسر برای پنهان کردن او از پدرش، جان اسپنسر (کریستی کالج٬کمبریج) در یک کمد قرار گرفت بر اثر خفگی درگذشت.
۱۸۱۴:هفت نفر در واقعهٔ سیل آبجو در لندن، پس از ترکیدن مخازن آبجو کارخانه آبجوسازی meux و فوران ۱٫۴۶۸٫۳۵۸ لیتر (معادل ۳۲۳٫۰۰۰ گالون) آبجو به درون خیابان‌ها مردند. بعضی از آن‌ها غرق شدند و برخی دیگر بر اثر آسیب‌دیدگی جان باختند.
۱۸۱۶: موریس گاورنئور، سیاستمدار آمریکایی و از پدران بنیان‌گذار ایالات متحده آمریکا، بعد از استفاده از تکه‌ای از استخوان نهنگ برای بازکردن گرفتگی مجاری ادراری خود درگذشت.
۱۸۳۰: ویلیام هاسکیسون سرمایه‌دار و سیاستمدار بریتانیایی ٬در مراسم افتتاح نخستین راه‌آهن مسافربری تمام‌مکانیکی، در تصادف با لوکوموتیو (به نام راکت استفنسون) خُرد و کشته شد.
۱۸۳۴: دیوید داگلاس، گیاه‌شناس اسکاتلندی همراه با یک گاو نر در یک دام (به شکل گودال) افتاد (مشخص نیست که گاو قبل از او آنجا بوده یا بعد از او) و بعد از آسیب‌دیدگی شدید بر اثر شاخ‌زدگی و احتمالاً خرد شدن، توسط گاو کشته شد.
۱۸۶۲ جیم کریتون، از نخستین بازی‌کنندگان بیس‌بال، بر اثر چرخاندن شدید چوب بیس‌بال به‌شدت آسیب دید و درگذشت. احتمالاً دلیل مرگ آسیب رسیدن به مثانه بوده است.
۱۸۶۳ اما لیوری، بالرین مشهور، بر اثر سوختگی ناشی از آتش‌گرفتن لباس‌هایش از چراغ‌های روشنایی صحنه هنگام تمرین، درگذشت. وی هشت ماه با مشکلات این سوختگی دست‌به‌گریبان بود.
۱۸۶۹ مری وارد درحالی که سوار بر یک خودروی بخار ساخته شده توسط پسرعموهای جوانش (که یکی از آن‌ها چارلز آلجرنون پارسونز، بعدها توربین بخار را اختراع کرد) از خودرو به بیرون افتاد و زیر چرخ‌های آن خرد شد. این حادثه وی را مبدل به تخستین فرد کشته شده در یک حادثهٔ جاده‌ای همراه با خودرو (وسایل نقلیه مکانیکی) ساخت.
۱۸۷۰: آلن د مونیز، نجیب‌زادهٔ فرانسوی، توسط عده‌ای از روستاییان دوردون، طی یک مورد هیستری دسته‌جمعی، زنده‌زنده پخته و خورده شد.
۱۸۷۱: کلمنت والاندیگام، وکیل و سیاست‌مدار اهل اهایو، هنگامی‌که در دفاع از متهم در دادگاه می‌خواست نشان دهد چه‌طور ممکن است یک شخص در حین خارج‌کردن اسلحه به خود شلیک کرده باشد ٬اشتباهاً به خود شلیک کرد. هرچند در نهایت متهم تبرئه شد، وی بر اثر زخم گلوله درگذشت.
۱۸۷۷: دیوید لونت، یکی از ساکنین ددوود، داکوتای جنوبی، در جریان درگیری در یک بار بین یک شخص دیگر و کلانتر، تصادفاً گلوله به پیشانی‌اش برخورد کرد. با وجود اینکه گلوله از یک سمت به سر او وارد و از طرف دیگر خارج شد، وی بدون مشکل و با هوشیاری کامل به زندگی خود ادامه داد. تا اینکه ۶۷ روز بعد، پس از یک سردرد شدید درگذشت. طی یک کالبدشکافی مشخص گردید که وی بر اثر شلیک درگذشته است، اما دلیلی برای زنده ماندن دراز مدت وی یافت نشد.
۱۸۸۴:گفته‌می‌شود که آلن پینکرتون، کارآگاه، جاسوس و بنیان‌گذار سازمان خدمات دولتی پینکرتون، بر اثر گرفتن قانقاریا پس از گاز گرفتن زبانش درگذشت. البته طبق برخی گزارش‌های دیگر او بر اثر حمله قلبی درگذشته‌است.


قرن بیستم

۱۹۱۹: در فاجعه شهد در بوستون، بر اثر ترکیدن یک مخزن شهد دارای ۸٫۷۰۰٫۰۰۰ لیتر شهد، که منجر به ایجاد یک موج از شهد با سرعت ۵۶ کیلومتر بر ساعت در بوستون گردید، ۲۱ نفر کشته و ۱۵۰ نفر زخمی شدند.
۱۹۲۰:الکساندر اول، پادشاه یونان، در حال پیاده‌روی در باغ‌های سلطنتی آتن بود که یک میمون به سگ او حمله کرد. پادشاه سعی کرد تا از سگش دفاع کند. در این بین از طرف میمون و جفتش ضربات زیادی به وی وارد شد و الکساندر بر اثر زخم‌های وارده از طرف میمون‌ها که بیمار بودند به گندخونی دچار گردید و سه هفته بعد درگذشت.
۱۹۲۳: فرانک هایس یک سوارکار در پارک بلمونت در نیویورک در حین اولین مسابقه‌اش بر اثر حمله قلبی درگذشت. با این حال پیکر او بر روی اسب باقی‌ماند و اسب او در مسابقه نیز اول شد. هنگامی مرگ وی مشخص گردید که صاحب اسب پس از مسابقه برای تبریک به سمت وی رفت. وی نخستین و تاکنون تنها سوارکاری است که بعد از مرگش در یک مسابقه، اول شده است.
۱۹۲۳: گفته می‌شود که جرج هربرت پنجمین کنت کارناروون، نجیب‌زاده انگلیسی، که پشتیبان مالی کاوش‌های باستان‌شناسی در دره پادشاهان و حفاری برخی مقبره‌های فراعنه در مصر بود، بر اثر نفرین فراعنه درگذشته است. هنگام اصلاح صورت خود را بریده بود که یک پشه صورتش را نیش زد و منجر به ایجاد آلودگی شدید در خون وی و در نهایت مرگ او بر اثر ذات‌الریه گردید.
۱۹۲۷: ایزادورا دانکن، رقصنده آمریکایی، هنگام سوار شدن به یک خودرو، شال‌اش به چرخ اتومبیل گیر کرد و موجب شکستن گردن وی شد که مرگ او را در پی داشت.
۱۹۳۹: بازیگر زن فنلاندی، سیرکا ساری، بر اثر سقوط در یک دیگ بخار از درون دودکش آن، کشته شد. او دودکش را با بالکن اشتباه گرفته بود.
۱۹۴۰: مارکوس گاروی، بعد از خواندن آگهی ترحیم خود، بر اثر دو حملهٔ قلبی درگذشت.
۱۹۴۱: شروود اندرسن، نویسنده آمریکایی، پس از بلعیدن یک خلال دندان در یک میهمانی به علت پریتونیت درگذشت.
۱۹۴۲: ۳۲ نفر از سربازان بر اثر اتفاقاتی که با شلیک رزم‌ناو اچ‌ام‌اس ترینیداد به خود با اژدرهای خودش آغاز شد کشته شدند.
۱۹۴۴:۷۴ نفر پس از اصابت اژدر زیردریایی آمریکایی SS-360 به خود هنگام گشت‌زنی در سواحل تایوان کشته شدند.
۱۹۴۵: هری داگلین، فیزیک‌دان آمریکایی هنگام کار در پروژه منهتن، اشتباهاً تکه‌ای کاربید تنگستن را بر روی یک کره از جنس پلوتونیوم (که به هسته اهریمنی معروف است) انداخت. این کار موجب شد تا پلوتونیوم به حالت بحرانی برسد و او را دچار مسمومیت پرتوی کرد.
۱۹۶۰: آلن استیسی، راننده فرمول یک، در یک تصادف که بر اثر برخورد یک پرنده با صورت او و از دست دادن کنترلش روی داد درگذشت.
۱۹۷۴: باسیل براون، فردی ۴۸ ساله که از طرف‌داران مواد غذایی سالم بود، بر اثر خوردن مقدار بسیار زیادی آب‌هویج درگذشت.
۱۹۷۸: کرت گودل، منطق‌دان و ریاضی‌دان بزرگ اتریشی-آمریکایی و محقق مؤسسه مطالعات پیشرفته، هنگامی که همسرش در بیمارستان بستری بود، در خانه از شدت گرسنگی درگذشت. گودل از پارانویای شدید رنج می‌بُرد و از خوردن غذایی که توسط هرکس به جز همسرش آماده شده بود امنتاع می‌کرد.
۱۹۷۹: نیتارو ایتو، کاندیدای مجلس نمایندگان ژاپن، هنگام تلاش برای کسب محبوبیت از طریق دلسوزی دیگران برای وی کشته شد. وی از یکی از کارکنانش خواست تا با مشت به صورت وی ضربه بزند و سپس خود با چاقو به پای خود ضرباتی وارد ساخت. ضربه به یک سرخرگ در پایش برخورد کرد و او بر اثر خون‌ریزی شدید، پیش از اینکه که کمکی برسد درگذشت.